پخش و گسترش فرانسوي زبانان
مترجم: سيمين بهبهاني
«سنگور در سال1969 نوشت، سخن گفتن به زبان فرانسوي براي ما نوعي فرهنگ است... نوعي انديشه و نوعي حرکت است(1).» شعر يکي از ابزار اين فرهنگ و انديشه و حرکت است که هر کجا به زبان فرانسوي سخن گفته مي شود تجلي مي کند، خواه در افريقاي شمالي، يا شرق، يا جزاير اقيانوس هند، خواه در دره هاي آلپ سوئيس، و خواه در ايتاليا، و حتي در سواحل دانوب.
1- شاعران مغرب
در سراسر کشور مغرب، که ديروزه وابسته به فرانسه بود و امروز آزاد است، «مکتب افريقاي شمالي» جاي خود را به شعر غرب مي سپارد؛ شعري که از تعبيرات فرانسه سود مي جويد و از تأکيد بر وحدت ملي ملهم است. مکتب افريقاي شمالي (با شاعراني چون گابريل اوديزيو و روبر گانزو) خصايص اروپايي داشت و ( با شاعري چون ژان آمروش) کاملاً رنگ مسيحي گرفته بود، هر چند عناصرش خصايص بربري داشت. در نظر شاعران متعهدي که امروز جانشين شاعران مکتب افريقاي شمالي شده اند، طغيان و رسواسازي عليه استعمار منفور هميشه بر ديگر ملاحظات برتري دارد. اما اين امر مانع از آن نيست که بينديشيم روزي شاعراني از سلاله هاي بسيار متفاوت، شعر دقيق مديترانه اي را بنياد نهاده اند. در هر صورت، «اين ادبيات به زبان فرانسوي شاعر تنها ادبياتي است که افريقاي شمالي توانسته داشته باشد، و حيرت انگيز است که چگونه توانسته است... دست کم وجود اين ادبيات، لحظه اي لازم و اساسي در تاريخ افريقاي شمالي به شمار مي رود...»(آلبر ممي ).هر چه کاتب ياسين ( متولد 1929؛ مؤلف با خود گفتن ها، 1946؛ جنازه ي محصور؛ چند ضلعي ستاره نشان، 1966) بنويسد، خواه شعر، خواه رمان، خواه نمايشنامه، همان شعر غناييِ طغياني بر نوشته ي او حاکم مي شود. وي در معرض پيوندي ساده با سياست قرار نمي گيرد، بلکه در برخورد با آن، کشف نوعي تازه از شگفتي ها را اراده مي کند. ياسين، مانند سزر، تنها از رنگ، تصوير، و احساس متأثر نمي شود، بلکه سراپاي وجود او، خود رنگ و تصوير و احساس است. بدين گونه است که نجمه (1948) تداعيِ عشقانه ي وطن گمشده و باز يافته است و چند ضلعيِ ستاره نشان حديث مقاومت جاودانه:
آيا او بدين وثاق آمد؟
آمد
معشوقه ي هنگامه ساز
رامشگر رامش بخش
آراسته و دامن کشان
در بالا پوش پر مهابت الاهه ي رزمنده
کزين پيش زن چادر به سر ايوان بود
ناشناس بستر
روسپي بازگشته به نادور(2)
دروغين ساقي در ميانه بيگانگان مهاجر(3)
... و دخترک موريتانيايي به حراج نهاده
به هنگام آغاز فرمان آتش(4).
تعهد محمد ديب( متولد1920)، که بيشتر براي نوشتن دو رمان خانه ي بزرگ و تابستان آفريقايي مشهور است، از تعهد ياسين احتياط آميزتر است. سايه ي نگهبان (1961)، زندگي روزانه ي ملتي را که گرفتار خفقان است تداعي مي کند:
سپيده دمان و چشم انداز
پرداخته ي کار خون است و باد،
خاموشي و درخشش هاي رنگ پريده...
ژان آمروش (1906-1962)، ميان اصالت هاي کابيل(5) و ايمان مسيحي خود، ميان دوستي هاي اروپايي و همشهري گري هاي الجزايري خود، عمري پريشان زيست ( اين شاعر با ژيد، کلودل، کامو، و مورياک دوستي ها و گفت و گوهايي خاطره انگيز داشته است). مجموعه هايي با لحن کلاسيک ثمره ي اين دوستي است ( خاکسترها 1934؛ ستاره ي نهان، 1936)، اما همچنين، در ترانه هاي بربري کابيلي رستاخيزي به وجود آورده است. او موفق نشد که نخستين سفير جمهوري الجزاير در واتيکان باشد.(6)
فاجعه ي الجزاير، شاعران عرب را عميقاً متعهد کرده است، شاعراني چون ملک حداد( متولد 1927) و آيت جعفر، و نيز شاعران اروپايي را از قبيل هانري کِرِئا( متولد 1933؛ مؤلف پايداري ديرپاي، آزادي نخستين، درس تاريکي ها) و ژان سناک. باز هم از همين گونه شاعران افراد زير را نام مي بريم: نوردين تيدافي (مؤلف هميشه درباره ي وطن)، نور الدين آبا(مؤلف عيد اوليا(7))، رشيد بوجدرا(مؤلف براي ديگر نينديشيدن). همه اين شاعران به هويت و شايستگي عمومي لحني حماسي بخشيده اند.
برنامه هايي که ذکر کرديم مي توانيم اين افراد را نيز بيفزاييم: آنا گِرِکي (مؤلف دوران سخت)؛ ژان سناک (1926-1973؛ مؤلف آفتاب زير جنگ افزار، سپيده دمان ملت من) با تأثير پذيري از رنه شار به شعر چشم گشوده است، اما جنگ الجزاير موجب آشکار شدن تعلق خاطر واقعي وي شد.
2- از شرق نزديک تا اقيانوس هند
برخورد ديرينه اي که فرانسه ي استمارگر را روياروي دنياي عرب قرار داده است، در تباه کردن تصوير ما در شرق خالي از نقش نبوده است. دبيرستان هايمان بسته شده، روزنامه هايمان از ميان رفته، و زبان فرانسوي از اين که زبان دوم مردم مصر و سوريه باشد بازمانده است. با اين همه، اگر چه خيلي کم در قاهره و دمشق و حتي در اسکندريه به اين زبان سخن مي گويند، هنوز در لبنان به عنوان زبان ادبي باقي مانده است. از استامبول تا تهران هنوز به خواندن زبان فرانسوي ادامه مي دهند و جزيره ي موريس براي شاعران ما سرزميني ممتاز به شمار مي رود.از قاهره نيز شاعراني گوناگون داريم، مانند ادموند يابس (متولد 1912؛ مؤلف ترانه هايي براي خوراک يوحا، سه دختر براي محله ي من)، آندره شديد، و ژويس منصور. اين شاعره ي اخير از فرياد ها (1953) تا مربع سفيد (1965)، خشونت و جهش به سوي عشق طغياني را با سوررئاليسم در مي آميزد- سوررئاليسمي که باک ندارد از اين که در عرصه ي آميزش جنسيِ آشکارا خود را بر ملا کند:
من زن يهوديم اين راست است
آماده ي يادگيري آزادي در کوي و برزن
آنجا که ننگ و رسوايي کالا مي گسترد...(8)
1- پيرامون جَبَل لبنان.
اما جايگاه رفيع شعر فرانسه در شرق همان لبنان است. اينجا سوررئاليسم نيازي به تظاهرات ذهني ندارد؛ به حالت طبيعي مي زيد، چرا که از منابعي برخوردار است که خيالپردازي که کم رنگ مي کند. ژرژ شهاده ( متولد1910؛ مؤلف اشعار،1952) برجسته ترين شاعر اين کشور و يکي از برجستگان زمانه ي خويش است، درام نويسي که نمايشنامه هايش در سراسر گيتي به نمايش گذاشته شده است. موسيقي ظريف شعر او سرشار از شگفتي ها است- شگفتي هايي که«مرگ» بر آن ها چپ مي نگرد:و آنک آنان که به رؤيادرند زير برگشاران خويش
هنگامي که پرنده جفت و جوي است و مي گشايد پرتوهاي خويش را
ما در خواهيم يافت به سبب ابرهاي عظيم
بارها مرگ را و بارها دريا را...
اما مرگ،«دوشيزه زمانه ي دلبند»، در رويارويي با دگرساني هاي طبيعت ناتوان است:
ما باز خواهيم گشت با پيکرهايي از خاکستر يا گُلبن
با چشم، اين جانور دلفريب
اي کبوتر
نزديک چاه هاي مفرغين، آنجا که دور دست است
آفتاب ها فرو خفته اند(9).
خواهر ژرژ شهاده، لوريس شهاده (مؤلف زمان دزد خيال است)، مانند آندره شديد ( متولد قاهره در سال1921؛ مؤلف متني براي چهره اي، خاک و شعر، دو ميهنه) معتقد است که شعر از اين پس «در چنگ نظم اسير نيست»، شعر«نظم را محاصره مي کند» و در عرصه ي «پيوند سايه روشن هاي آن پنهان مي شود».
قبل از اين دو زن، فؤاد گابريل نفاح گرد و غبار از چهره ي الکساندرن (10) کهن برگرفته بود:
اين بامداد گوش مي سپارم به وزشي پيشگواه واقعه اي.
صلاح استتيه( متولد1929؛ مؤلف آب خنک محفوظ) است و ناديا توئني راه او را ادامه مي دهند.
2- جزيره ي شاعران، جزيره ي موريس:
بند ناف فرانسه و جزيره ي موريس هرگز جدا نشده است؛ شاهد مثال ما پ.- ژ. توله، يا همزمان با روزگار ما، لو کلزيو هستند که هر دو در فرانسه و از خانواده هاي موريسي زاده شده اند. با اين همه، جدايي سياسي روابط را کاهش داده است و نيز نويسندگان را به ماندن در جزيره و زيستن به وسيله ي ريشه هاي خودشان واداشته، تا تلاشي را که بايد وقف اصالت خود کنند برخود هموار سازند.جزيره ي موريس، که امروز مستقل است، با وجود روبر ادوارد هار بي ترديد بزرگ ترين شاعر خود را پديد آورده است. در کنار شاعران انقلابي و تشنه ي تصوير پردازيهاي تازه همچون مالکوم دو شازال (1902- 1981؛ مؤلف مفهوم شکل پذير، زندگي پالوده)، شاعراني سنّتگرا همچون مارسل کابون (1912- 1972) نيز وجود دارند. در ميان موريسي ها، که در فرانسه طرفداراني يافته اند و تعهداتي سياسي دارند، بايد لوي ماسون را نام برد (1915-1971؛ مؤلف بانوي پاوو)؛ وي بيشتر به عنوان رمان نويس مشهور است. از پيروان جوان رمبو که ميان عشق و طغيان مردد مانده اند، بايد ادوارد مونيک را نام برد ( متولد1931؛ مؤلف پرندگان خون، جولانگاه هاي دريا، خيزاب):
چون فريادي بي گناه تنها شعاعي از خورشيد
رنگي از دارچين، رنگي از پوست درخت
...فلفل و خا که سنگ، رنگِ«عيبي نداره» در هنگامه ي درد جدال که خون هاي بسيار خود را بيان مي کنند...
... باز دهيد اورنگم را خانه ي نخستينم را
سلطنت دورگه ي من سپيده دمان آغاز مي شود.
اين شاعر دو رگه و مسيحي، زنگي سرشتي را به عنوان انگيزه ي فعاليت در اين کشور دور افتاده برگزيده است، «جايي که پرندگانش ديوانه اند»، «جزيره، اينجا همگاني است». اين فرياد زيبا از کجا است:
شما گواهان بوده ايد
مرده ريگم شما را باد.
3- سوئيس فرانسوي زبان.
اين سوئيسي ها که ژيد آنان را «آلپي هاي وصف نا پذير» مي نامد، چنان که با ما يگانه و چنان خويشتندارند که هميشه فراموش مي شوند. و با اين همه، رامبو، در نثر و شعر، شاعراني راستين بود. نظاير او در سوئيس بسيارند: شاعران سنّتگرا مانند ژاک شونوير؛ شاعران ميانه رو مانند ژيلبر تروليه(1907-1980، مؤلف صدقات، نامنتظر) که مجله ي سوئيس را سرپرستي مي کرد و پس از آن پرزانس را; همچنين شاعران ديگر مانند پيرت ميشلو (مؤلف کودک سلماسي ها) که صداي شاعران را تنظيم مي کرد و در واله، لوزان، و پاريس تجديد چاپ مي شد؛ ياژان هرکور(1912-1965). سوئيس فرانسوي زبان شاعران آينده نگر نيز دارد: واهه گودل (متولد1931؛ مؤلف دندان زخم ها، ميان آرو و رن، چرخ ها)؛ ژاک شِسه ( متولد1934؛ مؤلف يک صدا در شب، نبرد در هوا)؛ کلود اوبر؛ الکساندر ووازار. مهم تر از همه فيليپ ژاکوته به نظر مي رسد( متولد 1925؛ مؤلف بوف، شعر1946-1967)، در سوئيس به دنيا آمده است، اما به سبب تکلم به زبان فرانسوي و حضور و زنگي در سرزمين ما، شاعر فرانسوي به شمار مي رود. نيرو و مواهب طبيعت در شعر هاي هوايي او، اضطراب نهاني وي از ماوراءالطبيعه را تعديل مي کند. هنرش «در شعري که مي توان مسلح ناميد، به سبب سرودن واقعيت شاعرانه اي که در هزار توي راز آميز زندگي موجود محصور است، به هدر مي رود»(ژيلبر تروليه).«درختان، کارگران سرسخت»، مصاحبان برگزيده ي اين شاعرند، که «به همان اندازه که ديدي نيرو مند دارد، نسبت به صداها و عطرها نيز حساس است و صدايش گويي از خاموشي عظيم کاني و گياهي بر مي خيزد»(آندره ماريسل):
بي شکيبم و اندوهگين:
که مي شناسد رنجي را و که مي شناسد گنجي را
که بازآرد زندگي دوباره را؟ بهاري را
که بر جهاند شادي ها را و بتاراند مرگ را.
– آنک توکا. دخترکي شرمگين
از خانه اش برون مي آيد. سپيده اي است در سبزه ي خيس.
از کساني که به عنوان رمان نويس شناخته مي شوند، موريس شاپا (مؤلف رمان مشهور تصوير اهالي واله) را بايد نام برد.
پي نوشت ها :
La diaspora Francophone-1
Nadhor-2
3- Pieds- Noris، که از آن تعبيري مناسب تر از «بيگانگان مهاجر» به خاطرم نرسيد، به ساکنان اروپايي نژاد الجزاير اطلاق مي شود.- م.
le Polygone étoilé-4
5-Kabyle وابسته بهKabylie، که ( کابيلي) ناحيه اي است در الجزاير.- م.
6-ظاهراً به علت مرگش در سال1962.- م.
7-Toussaint، عيد اول نوامبر براي تجليل از همه ي قدسيان.- م.
Carré blanc.8-
Poésies 2, Gallimard-9
10- Alexandrin، نوعي شعر که در هر مصرع دوازده هجا دارد:
Jé / coute/ ce/ ma/ tin/ un/ vent/ pré/ mo/ ni / to/ ire.
12 11 10 9 8 7 6 5 4 3 2 1
دو بوادفر، پير؛ (1373)، شاعران امروز فرانسه، سيمين بهبهاني، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم 1382
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}